شیرینی یک غرور بومی

  ستایش الزهرا ابراهیمی_ خبرنگار او را به واسطه ی تحصیل در مدرسه ی فرزانگان ایلام می شناختم همکلاسی و دوستی که هیچ چیزش شبیه بچه درسخوان ها نبود، مقادیر زیادی شعر در حافظه داشت؛با خطی خوش و لبخندی همیشگی،پای کار شیطنت های نوجوانی… و اما همان سال۸۶ که ما سرمان با انواع کلاس کنکوری […]

 

ستایش الزهرا ابراهیمی_ خبرنگار
او را به واسطه ی تحصیل در مدرسه ی فرزانگان ایلام می شناختم
همکلاسی و دوستی که هیچ چیزش شبیه بچه درسخوان ها نبود، مقادیر زیادی شعر در حافظه داشت؛با خطی خوش
و لبخندی همیشگی،پای کار شیطنت های نوجوانی…
و اما همان سال۸۶ که ما سرمان با انواع کلاس کنکوری و کتاب های رنگارنگ تقویتی گرم بود
شیرین(با نام شناسنامه ای کلثوم)بدون کلاس و بی هیچ‌ حاشیه ای رتبه ی۴ کنکور سراسری تجربی و دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران شد
او‌که مسلط به چندین‌زبان زنده ی دنیا و هم اکنون رزیدنت داخلی و ساکن نیویورک آمریکاست
«شیرین یاری» شاید به اندازه ی سلبریتی های سینما و‌تلویزیون معروف نباشد اما این روزها که دنیا درگیر کووید۱۹ شده باید به جسارت شیرین ایلامی نمره ی ۲۰ داد
که با غیرت ایلیاتی در ینگه دنیا داوطلب تست واکسن کرونا شده و انگیزه ی من از این گفتگو ورق زدن لایه های پنهان این شجاعت است


۱-مصاحبه رو شما شروع کنید… شیرین یاری کیه؟

بسم الله الرحمن الرحیم
من شیرین یاری متولد ٢۴ اردیبهشت ١٣۶٨ شهرایلام و تک فرزند یک خانواده معمولی کورد از طایفه «بیری»ایلام
هستم

۲- چی شد تصمیم به مهاجرت گرفتی و چرا امریکا؟
از قبل وقتی دانشجوی پزشکی عمومی دانشگاه تهران بودم دوس داشتم تخصصم رو در بهترین جایی که میتونم بخونم و بعد که به واسطه تقدیروقسمت با همسرم آشنا شدم که ایشون هم مسیرش برای گرفتن دکتراش امریکا بود،این شد که باهم اومدیم اینجا،مدتی هم ایتالیا و آلمان زندگی کردیم اما از نظر تحصیل جایی که منو راضی و اقناع کنه آمریکا بود

۳-جایی که الان هستی رو واسه خودت پیش بینی میکردی؟ همونجوریه که تصور میکردی؟
اره خداروشکر راضی ام، محیط آکادمیک خوب و جو تحصیلی مطلوبی داره و من شاکرم

۴-خانواده چقدر کمک کردن؟ برخوردشون با برنامه هات چطور بود؟
تو می‌دونی امثال من و تو از کجا و در چه شرایطی درس خوندیم
مطمئنم یادته ما معلم درسای پایه ای رو نداشتیم، مجبور بودیم خودمون بخونیم، این از شرایط کلی، اما خانواده من آدمای تحصیلکرده و دانشگاه رفته ای نبودن اما همه جوره منو حمایت کردن و من کلمه ای پیدا نمیکنم که بگم چقدر مدیون پدرو مادرم هستم
یکی از نعمت‌های زندگیم مادرم بوده که با ذره ذره ی وجودش همه جوره کمکم کرد درس بخونم
همینطور بعد از ازدواج، همسرم که یار مناسب و خوبی بود که بتونم راهمو بهتر ادامه بدم

۵-آدمایی بودن که عمدا یا ناخواسته درمقابل مسیر حرکتت بوده باشن؟ برخوردت باهاشون چی بوده؟
خیلی زیاد، مسخره کردن که خرخونی،خودتو کورکردی اما برام‌مهم نبوده و می‌خوام بگم حتما نیاز نیست توو یه خانواده پولدار و با شرایط خاصی باشی
یادمه سال کنکور حتی وقتی برف می بارید و ما مهمون داشتیم من با سرمای هوا و زیر برف حیاط درس می خوندم که از برنامه م عقب نمونم
برا همین هم هرکس بهم میگه تو کل زندگی و جوونیتو گذاشتی پای درس میگم لذتی که علم و آگاهی به ادم میده هیچی نمیده و هرکس تلاش و مداومت داشته باشه حتما شکوفا میشه

۶- انگیزه ت از داوطلب شدن واکسن کرونا چی بود؟
الان حدودیکسال از شروع پاندمی کرونا میگذره و ده ماه پس از شیوع اون پدرم به کرونا مبتلاشد و سیر بیماری رو خوب طی کرد و فکر میکردم و رو به بهبود می‌ره اما بطور ناگهانی درحالیکه به کوه و طبیعت اطراف ایلام رفته بودند فوت شدند و من کنارش نبودم و در بدترین شرایط ممکن یتیم شدم، بزرگترین انگیزه م برای واکسن، از بین رفتن این ویروس منحوسه که اگر بشه کسای دیگه یتیم نشن و عزیزانشونو از دست ندن
و اینجا می‌خوام بگم من دختر مرادیاری کارمندساده امور عشایری واحد جهاد کشاورزی ایلام که پاره وقت راننده تاکسی بود
متاسفانه نتونستم زحماتشوجبران کنم و الان یعنی از دوماه پیش که پدرمو از دست دادم عهد بستم که هرجایی میتونم کمکی کنم و تغییری ایجاد کنم
به اسم پدرم باشه

٧- دلت برا ایلام‌تنگ میشه؟
بشدت دلم برا ایلام تنگ میشه، ایلام شهرعزیزمنه، خیلی از فامیلای ما ایلام و اطراف ایلامن
دلم برای «مله په ن جاو» و «چقاسبز» و خیلی جاهای دیگه تنگ میشه
من اینجا هنوز روزانه آهنگای فولکلور کوردی رو گوش میدم، وقتی پدرم زنده بود ویدیوکال میکردیم و باهم آهنگای کوردی گوش میدادیم
عاشق «حسن زیرک»بود، عاشق
«خالقی» بود…

٨_ یه سوال از خودت بپرس و جواب بده
شایع ترین سوالی که ازخودم میپرسم راجع به حقیه که دیگران بر گردنم دارند، فک میکنم هنوز نتونستم و امیدوارم که در پیشگاه خداوند بتونم سربلندباشم و اون حق و رسالت رو ادا کنم

۱۰_ یه آرزو؟ یه خواسته؟ یه دغدغه؟

٩- حقیقتش شاید آرزوی محالی باشه ولی آرزوی شخصی شاید دیدن بابام باشه، دوسال بود ندیده بودمش…

همیشه میگفت درستو که خوندی باید برگردی،خودم راننده ت میشم می‌برمت اطراف ایلام که بیمارای کم بضاعت رو ویزیت کنی

نقطه به نقطه ی ایلامو حفظ بود

مثل «پاکه ل» «چنار» «میه خاس»«ملکشای» و…. نتونستم اما اینو به بابام قول دادم و یه دغدغه م همینه و به دور از کلیشه ها، اگه بتونم برای اون یه تیکه خاک کوچیک و محروم همشهریان و همزبونای خودم کاری کنم

 

١٠- پایبندی به عقاید و قید مذهبیت توی عکسا مشهوده، اهرم قدرتمند رعایت حجاب اونم توو قلب امریکا چیه؟

آدم فوق مذهبی ای نیستم و بنظرم میتونه مخلوطی از عقیده شخصی فرهنگ و ارزش های خانوادگیه

و من هیچوقت احساس اجبار نکردم و راضی ام

 

١١- خیلی ازت ممنونم که نه فقط با من به عنوان دوست، که با مردم ایلام گفتگو کردی، این مصاحبه در رسانه های بومی منتشر میشه و منتظریم حرف تورو با هم استانی ها بشنویم و بخونیم

 

ستایش عزیزم، خانم دکتر خوش قلم

خیلی خوشحالم تو که هم نیمکتی و رفیق شفیقم بودی باهام مصاحبه کردی

من از شما ممنونم و خاک پای همشهریان ایلامی