✍️نویسنده: وحیده موسوی
قتل دلخراش الهه حسیننژاد، تنها یک جنایت شخصی نیست؛ بلکه زنگ خطری است برای بررسی جدیتر شکافها و نارساییهای ساختاری در جامعه ما.
از نگاه جامعهشناسی، چنین رخدادی حاصل یک زنجیره پیچیده از نظم های اجتماعی گسسته، ضعفهای امنیتی، ناکارآمدی نظارتی، بحرانهای فرهنگی و نابرابریهای اجتماعی است. جنایتی که به ظاهر فردی به نظر میرسد، در واقع نمودی از خشونت نهادینه شده و فقدان حمایت های سیستماتیک از زنان در فضاهای عمومی است.
امنیت از دست رفته در فضاهای عمومی✅
در جوامعی که زنان برای سادهترین کنشهای روزمره مانند رفتوآمد از محل کار تا خانه باید نگران امنیت جان، جسم و روان خود باشند، باید پرسید ما با چه نوع توسعهای روبرو هستیم؟ نبود حملونقل عمومی ایمن، نبود نظارت بر وسایل نقلیه غیررسمی، و فقدان زیرساختهای پاسخگو به بحران، همه در شکلگیری چنین فجایعی نقش دارند.
چرخه خشونت، محصول جامعهای بیعدالت✅
نظریههای اجتماعی نشان میدهند که در بستر نابرابری، فقر، و فقدان آموزش اخلاقی، افراد بیشتری به سمت بزهکاری و خشونت کشیده میشوند. اگر قاتل الهه با انگیزه سرقت و تجاوز دست به چنین جنایتی زده، این فقط نشانه انحراف فردی نیست؛ بلکه بازتاب نوعی بحران اخلاقی و طبقاتی است که جامعه در بازتولید آن نقش دارد.
رسانهها: آگاهگر یا ناظر پس از فاجعه؟✅
یکی دیگر از پرسشهای جدی این است که آیا رسانههای ما توانستهاند در نقش پیشگیرانه و آموزشی خود ظاهر شوند؟ یا صرفاً پس از وقوع فاجعه، آن را بازتاب میدهند؟ رسانه مسئول است که تابوهای جنسیتی را بشکند، فضای گفتوگوی عمومی در مورد امنیت زنان را فعال کند، و از نهادهای مسئول مطالبهگری جدی داشته باشد.
از جامعه قربانی تا جامعه کنشگر✅
الهه حسیننژاد میتوانست یکی از هزاران زن جوانی باشد که هر روز از خانه تا محل کار در تلاشاند، اما به جای بازگشت به خانه، قربانی بیعدالتی و خشونت میشوند. جامعه ما باید از موقعیت انفعالی و سوگواری، به یک موقعیت کنشگرانه عبور کند. این عبور نیازمند اصلاحات در سیاستگذاری، آموزش عمومی، نظارت هوشمند، و حساسیت اجتماعی پایدار است.
این حادثه فقط درباره یک فرد نیست. درباره ماست. درباره جامعهای که اگر از درون اصلاح نشود، بار دیگر و بار دیگر، با چهرهای دیگر، قربانی خواهد گرفت.
ترومای جمعی✅
قتلهای اینچنینی بهسرعت به یک “ترومای جمعی” تبدیل میشوند. طبق نظریههای روانشناسی اجتماعی، جامعهای که مکرراً شاهد چنین فجایعی باشد، درگیر بیاعتمادی اجتماعی، اضطراب مزمن، و کنارهگیری جمعی خواهد شد. این امر منجر به کاهش مشارکت اجتماعی و ناتوانی در مطالبهگری میشود.
با این وجود می توان نتیجه گرفت که قتل الهه حسیننژاد تنها یک جنایت فردی نیست، بلکه محصول چرخهای از عوامل ساختاری، فرهنگی، اقتصادی و نظارتی است که در غیاب اصلاحات بنیادین، بارها و بارها تکرار خواهد شد و نا امنی را باز تولید می کنند.
نگاه جامعهشناسی به این ماجرا، ما را به سمت پرسشهای بنیادیتری سوق میدهد:
۱: چرا زنان در فضاهای عمومی ایمن نیستند؟
۲: چگونه میتوان آموزش، عدالت و نظارت را بهگونهای بازطراحی کرد که چنین فجایعی کمتر اتفاق بیفتند؟
۳: و جامعه چگونه میتواند از یک «جامعه قربانی» به یک «جامعه مقاوم و کنشگر» تبدیل شود؟
این پرسشها نه فقط برای دانشگاهیان، بلکه برای سیاستگذاران، خانوادهها، رسانهها و تمام افراد جامعه ضرورت دارد تا پاسخ داده شود.