تولدی دوباره از بتول تا شیفته

اتفاقی ساده اما تلخ قرار بود سرنوشت زندگی بتول را از زمانیکه تنها ۱۱ سال سن داشت به مسیر تنهایی، خانه‌نشینی و افسردگی بکشاند اما بتول تسلیم سرنوشت نشد و روحش آنچنان با هنر آمیخته شد که تولدی دوباره یافت. بتول علیرضایی متولد سال ۶۹ و ساکن شهرستان دهلران است، زندگیش تا ۱۱ سالگی همچون […]

اتفاقی ساده اما تلخ قرار بود سرنوشت زندگی بتول را از زمانیکه تنها ۱۱ سال سن داشت به مسیر تنهایی، خانه‌نشینی و افسردگی بکشاند اما بتول تسلیم سرنوشت نشد و روحش آنچنان با هنر آمیخته شد که تولدی دوباره یافت.

بتول علیرضایی متولد سال ۶۹ و ساکن شهرستان دهلران است، زندگیش تا ۱۱ سالگی همچون دخترهای همسن و سالش سرشار از شور و نشاط و شیطنت‌های کودکانه بود و به قول خودش به زمین بند نمی‌شد، شاگرد شلوغ کلاس درس اما دانش‌آموز ممتاز و زرنگ مدرسه‌شان بود.

حادثه‌ای که قرار بود مسیر زندگی بتول را عوض کند و او را از دختری سرزنده و شاداب به گوشه انزوا و افسردگی بکشاند سیزده بدر سال ۸۰ رقم خورد زمانیکه با خانواده برای گردش به کوه رفته بود و در حال عبور از یک مسیر شیب‌دار به همراه چند نفر از کودکان همسن و سال فامیل یک مرتبه پایش لیز خورد و غلت زنان به پایین پرت شد و در نهایت به سنگ بزرگی برخورد کرده و به گوشه‌ای پرتاب شد.

بتول ۱۸ سال پس از آن حادثه هنوز جزییات را بخوبی به یاد دارد و می‌گوید که بعد از آن ماجرا بیهوش شده بودم، مرا به مرکز درمانی می‌برند، بدنم جراحت زیادی دیده و آسیب جدی به نخاع، فک و صورت، دست‌ها و پایم وارد می‌شود بطوریکه دیگر توانایی راه رفتن و حرف زدن ندارم و در اوج هیاهوی کودکی زمین‌گیر می‌شوم.

وی ادامه می‌دهد: خانواده‌ام مرا به چند دکتر در شهرهای مختلف کشور می‌برند ولی بیماری‌ام را تشخیص نمی‌دهد، چون قادر به راه رفتن نیستم خانواده‌ام برایم ویلچر تهیه کردند ولی به هیچوجه حاضر نبودم آنرا ببینم و روی آن بنشینم، برای کودکی مثل من که بیشتر وقتم را به بازی و سرگرمی می‌گذراندم قبول کردن ویلچر بسیار سخت و باور نکردنی بود.

هفت سال تمام زمین‌گیر شدم و بدنم ضعف شدید داشت و عضلاتم بشدت ضعیف شده بوند، برای رفتن به مدرسه خواهرها و برادرهایم مرا جابجا می‌کردند و تا کلاس درس می‌بردند.

وی ادامه داد: بعد از هفت سال با کارهای فیزیوتراپی و مشاوره‌های روانشناسی کم کم شروع به راه رفتن کردم و در مدت شش ماه سرانجام قادر به راه رفتن کامل شدم، آن موقع خودم را همچون پرنده‌ای می دیدم که از قفس آزاد شده است، باورش بسیار برایم سخت بود اما آنچنان ذوقی داشتم که قابل وصف نیست چرا که دیگر برای راه رفتن کسی را به زحمت نمی‌انداختم.

نقاشی؛ راه نجات از تنهایی و خانه‌نشینی

او از داستان نقاش شدنش می‌گوید و ادامه می دهد: از کودکی علاقه اندکی به نقاشی داشتم ولی بعد از مشکل جسمی که برایم پیش آمد و زمین‌گیر و خانه‌نشین شدم به نقاشی روی آوردم، تمام روزهایی را که در خانه و در بستر بودم خودم را با نقاشی سرگرم می‌کردم، از تصاویر ساده شروع کردم و کم کم تصاویر سخت را می‌کشیدم.

به خوبی بیاد دارم زمانیکه می‌خواستم دوره دبیرستان انتخاب رشته کنم علاقه‌مند شدم به رشته گرافیک بروم، وقتی به همراه خانواده‌ام برای ثبت‌نام به هنرستان محل سکونتمان در دهلران مراجعه کردم مدیر مدرسه بخاطر شرایط جسمی‌ام اعلام کرد که مسوؤلیت من را نمی‌پذیرد، آن روز را هیچگاه فراموش نمی‌کنم که بخاطر علاقه شدیدی که به نقاشی داشتم روی دست‌های او افتادم و با گریه و التماس از او خواستم تا مرا رشته گرافیک ثبت‌نام کند که در نهایت قبول کرد.

وی اضافه کرد: زمانیکه وارد هنرستان شدم نقاشی را به سبک سیاه قلم و حرفه‌ای کار می‌کردم، در دوران هنرستان چندین مرتبه در جشنواره‌های استانی و شهرستانی شرکت و برگزیده شدم ولی همچنان بخاطر وضعیت جسمیم ناامید و در دل افسرده بودم.

سقوط از کوه دلیل ابتلا به بیماری نادر ام‌جی

او از نحوه مطلع شدن بیماری‌اش می‌گوید و ادامه می‌دهد: دو سال پیش بود که سرماخوردگی شدیدی گرفتم و بعد از گذشت سال‌ها از روند بهبودی اما به دلیل ضعف شدید عضلاتم به یکباره ویلچرنشین شدم، توانایی بدنم آنقدر محدود شده بود که قدرت بلعیدن را هم نداشتم، ۱۵ روز دربیمارستان بستری بودم که در نهایت به من اعلام شد که در اثر سقوط از کوه و ضربه‌ای که به بدنم وارد شده است به بیماری ام‌جی که بسیار نادر است مبتلا شده‌ام.

یکی از عوارض این بیماری تضعیف شدید سیستم دفاعی بدن بود بطوریکه در مدت بستری عصب صورتم از کار افتاد و نه می‌توانستم چیزی بخورم و نه حتی بخندم و کامل صحبت کنم.

باید قبول می‌کردم که بخاطر بیماری که داشتم  وارد جامعه معلولان شده‌ام، اولین نسخه داروهایم را که پزشک برایم تجویز کرد مصرف کردم و به یکباره وضعیت بدنم بهبود نسبی یافت، بعد از دو هفته توانایی بلعیدن پیدا کردم و قادر شدم احساساتم را با لبخند و اخم بروز دهم.

وقتی بتول به شیفته تغییر می‌کند

او ادامه داد: در کار هنری‌ام حرفه‌ای شده بودم، در آموزشگاهی که خواهرم داشت کلاس کوچکی برپا کرده بودم و نقاشی را که تجربی و بدون هیچ مربی فرا گرفته بودم به شاگردانم آموزش می‌دادم.

وی از جرقه امید و موفقیت در هنرش می‌گوید و ادامه می‌دهد: راز و رمز موفقیت در هنری را که دارم از یک دیدار دو سال قبل آغاز شد، بعد از اینکه کمی بهبودی پیدا کرده بودم به من پیشنهاد شد که نمایشگاهی از آثارم را برپا کنم.

وی گفت:  آن زمان جشنواره ملی تئاتر خیابانی شرهانی در دهلران قرار بود برگزار شود و من نقاشی‌هایم را که حدود ۱۵ اثر بود در قالب نمایشگاهی دایر کردم، در این نمایشگاه خانم حق‌شعار مدیر صندوق هنر هنرمندان کشور از آثار من بازدید کرد، نقاشی‌هایم بسیار مورد توجه وی قرار گرفت و در حضور تمام مسوؤلان بازدید کننده شروع به تعریف و تمجید از من و هنرم کرد که با وجود معلولیتی که داشتم آنرا حرفه‌ای انجام داده بودم، مدام به من می‌گفت که من شیفته تو شدم و همانجا چند تابلو از آثارم را خریداری کرد.

تعریف و تمجیدهای ایشان و گفتن مداوم کلمه شیفته موجب شد هم روحیه تازه‌ای برای انجام تلاش مضاعف در هنرم بکار بگیرم و هم اسم جدید شیفته را برای خودم انتخاب کنم.

وی گفت: بعد از این داستان تلاشم برای کار نقاشی چند برابر شد، با وجود مصرف داروها و بیماری نادری که داشتم آنچنان نقاشی را حرفه‌ای انجام می‌دادم که انگار دوباره متولد شده بودم.

درخشش شیفته در نمایشگاه کشور ترکیه

وی ادامه داد: در مدت دوسال گذشته چندین نمایشگاه گروهی در مرکز استان، دو نمایشگاه انفرادی در دهلران، چهار نمایشگاه در تهران و یک نمایشگاه گروهی در کشور ترکیه برگزار کرده‌ام.

وی گفت: در نمایشگاه ترکیه که در شهر استانبول برگزار شد اثرم با موضوع کودکان، برگزیده و موفق به دریافت دیپلم افتخار شد.

وقتی هنر دست شیفته منبع درآمدش می‌شود

وی اضافه کرد: تاکنون بیش از ۵۰ تابلو نقاشی به سبک هایپررئال سیاه قلم کشیده‌ام که عمده آنها پرتره مشاهیر کشور است.

وی گفت: از سال گذشته در پیچ اینستاگرامی که راه‌اندازی کرده‌ام اقدام به دریافت سفارش از مشتریان و فروش آثار کرده‌ام و بیشتر مشتمری هایم خارج استان سکونت دارند.

وی اظهار کرد: ماهانه سه تا چهار تابلو سفارش می‌گیرم و گران‌ترین تابلویی هم که فروخته‌ام تاکنون ۱۵ میلیون ریال بوده است.

تولدی دوباره برای شیفته

او از روزگار کنونی‌اش می گوید و ادامه می‌دهد: با وجود اینکه بیماری‌ام نادر است و داروهایم به سختی پیدا می‌شوند اما از خداوند بخاطر هنری که در وجودم قرار داده است بسیار سپاسگزار هستم.

وی گفت: در این مدت خیلی تلاش کردم و در ذهن با خودم کار می‌کردم که شیفته تو می‌توانی و خوشبختانه امروز خودم را همچون موجودی می‌دانم که از تونل وحشت بیرون آمده و با تولدی دوباره در دوره‌ای توام با آرامش و آسایش زندگی هنری‌اش را می‌گذراند.

شیفته امروز از دختر معلولی که به دلیل یک اتفاق ساده و تلخ زمین‌گیر و افسرده و با خود، زندگی و دنیا قهر کرده بود به استاد نقاشی تبدیل شده که علاوه بر اینکه  بواسطه هنرش طرفداران زیادی در کشور پیدا کرده در حال آموزش ۳۰ شاگرد در کلاس هنری‌اش است.

او بعد از بیماری شجاعت روبرو شدن با محیط بیرون را نداشت و همیشه ترسی را در وجودش احساس می‌کرد و بسیاری از آرزوهایش را کنار گذاشت اما امروز آنچنان سرافراز و موفق شده که بیماری‌اش را فراموش و شیفتگی‌اش به نقاشی اولویت زندگی‌اش شده است.

۱۴ هزار معلول در استان ۵۸۰ هزار نفری ایلام شناسایی شده است.